loading...
سایت شعر فارسی
:| بازدید : 89 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

پنج وارونه چه معنا دارد ؟

خواهر کوچـکم ایـن را پرسـید!

مـــن بــــــــــــــه او خــــنــدیـــــدم .

کــمـی آزرده و حــیــرت زده گــفــت :

روی دیــــــوار و درخــــتــــــان دیــــــــدم

بــــازهم خندیدم! گفت دیروز خودم دیـدم

پسر همسایه پنج وارونه به مینو مــــیداد

آنقدر خنده برم داشت که طفلک تــرسید

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم

بــــــعــــــدهــــا وقــــتــی غــــم

سقـــف کوتاه دلت را خم کرد

بـی گــــمــــان می فهــــمی

پنج وارونه چه معنا دارد

• سهراب سپهری •

:| بازدید : 72 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

من از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم

حرفی از جنس زمان نشنیدم!

هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود.

کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.

هیچکس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت .

من به اندازه ی یک ابر دلم میگیرد

و شبی از شبها

مردی از من پرسید

تا طلوع انگور چند ساعت راه است؟

باید امشب بروم

باید امشب چمدانی را

که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد بردارم

و به سمتی بروم

که درختان حماسی پیداست

رو به ان وسعت بی واژه که همواره مرا می خواند

یه نفر باز صدا زد سهراب!

کفش هایم کو؟

“اشعار سهراب سپهری“

:| بازدید : 41 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

دنگ…، دنگ ….

ساعت گیج زمان در شب عمر

می زند پی در پی زنگ.

زهر این فکر که این دم گذر است

می شود نقش به دیوار رگ هستی من.

لحظه ام پر شده از لذت

یا به زنگار غمی آلوده‌ است.

لیک چون باید این دم گذرد،

پس اگر می گریم

گریه ام بی ثمر است.

و اگر می خندم

خنده ام بیهوده‌ است.

:| بازدید : 81 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

اشعار سهراب سپهری

دود می‌خیزد ز خلوتگاه من.

کس خبر کی یابد از ویرانه‌ام؟

با درون سوخته دارم سخن.

کی به پایان می‌رسد افسانه‌ام؟

:| بازدید : 83 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

شعر صدا کن مرا سهراب سپهری

به باغ همسفران

صدا کن مرا

صدای تو خوب است.

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید…

” سهراب سپهری “

:| بازدید : 79 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

شعر شب بود سهراب سپهری

شب بود و چراغک بود.

شیطان ، تنها، تک بود.

باد آمده بود، باران زده بود: شب تر ، گل ها پرپر.

بویی نه براه.

ناگاه

آیینه رود، نقش غمی بنمود: شیطان لب آب.

خاک سایه در خواب.

زمزمه ای می مرد.بادی می رفت، رازی می برد

:| بازدید : 97 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

شعر من مسلمانم سهراب سپهری

…..من مسلمانم.

قبله ام یک گل سرخ.

جانمازم چشمه، مهرم نور.

دشت سجاده من.

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم.

در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف.

سنگ از پشت نمازم پیداست:

همه ذرات نمازم متبلور شده است.

من نمازم را وقتی می خوانم

که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو.

من نمازم را پی “تکبیره الاحرام” علف می خوانم،

پی “قد قامت” موج….

” سهراب سپهری “

:| بازدید : 73 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

شعر های سهراب سپهری

مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است

من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست ..

:| بازدید : 85 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

شعر آب را گل نکنیم سهراب سپهری

آب را گل نکنیم

در فرودست انگار کفتری می خورد آب

یا که در بشه ای دور سیره ای پر می شوید

یا در آبادی کوزه ای پر می گردد

آب را گل نکنیم

شاید این آب روان می رود پای سپیداری تا فروشوید اندوه دلی

دست درویشی شاید نان خشکیده فرو برده در آب

رزن زیبایی آمده لب رود ….

:| بازدید : 73 پنجشنبه 23 شهریور 1396 نظرات (0)

شعر تنهایی سهراب سپهری

ماه بالای سر آبادی است

اهل ابادی در خواب است

باغ همسایه چراغش روشن,

من چراغم خاموش.

یاد من باشد تنها هستم.

ماه بالای سر تنهایی است.

تعداد صفحات : 3

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1400
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 8
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 52
  • آی پی دیروز : 9
  • بازدید امروز : 64
  • باردید دیروز : 11
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 2,598
  • بازدید ماه : 2,598
  • بازدید سال : 12,152
  • بازدید کلی : 132,273