loading...
سایت شعر فارسی
:| بازدید : 117 جمعه 03 شهریور 1396 نظرات (0)

و لب‌هات 

صریح‌ترین صبحِ شهریوری‌ست

که پرده‌های ضخیم

نمی‌گذارند تو بیاید

و گربه‌ای سیاه 

که پایینِ پای ما خواب رفته است

با دو عقیق سبز در چشم

و مهربانیِ دست‌های تو 

که با پوست معجزه می‌کند

 

من از این غار بیرون نمی‌روم

 

امشب که بگذرد 

اولین روزِ بی‌تو با تو به سر شدن

دست به سر شدن

اولین روز خواستنِ چشم‌های تو

لاکِ انگشت‌های تو 

گربه‌ی خفته در چشم‌های تو

 

من از این غار 

بیرون نمی‌روم

 

تو با دره‌ها چه می‌کنی

که اینقدر عمیق

با آبشارها 

که بشارتِ آب

و رفتارت که خوی روخانه دارد

رونده و خروشان 

دور از من و

من در تلاطم؛

از این غار

بیرون نمی‌روم

 

سیگار

طعمِ تو دارد

دلچسب، روح‌نواز

عطرِ تندی که در شامه می‌ماند

انتظار برای تو 

عینِ خوشامد است

عین استقبال

 

تا بیایی

من از این غار

بیرون نمی‌روم.

 

خوش بحالِ آسمانی که با تو می‌خوابد

خورشیدی که بیدارت می‌کند

خوش بحالِ رفتارِ آبخوت

و خوش بحالِ من

که به قرارِ تو در تمام غارهایِ جهان

می‌مانم.

—---------------------------------

#شهریار_بهروز

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1400
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 5
  • آی پی امروز : 9
  • آی پی دیروز : 6
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 7
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 19
  • بازدید ماه : 2,638
  • بازدید سال : 12,192
  • بازدید کلی : 132,313